به گزارش تابناک کرمان، 3 دى ماه 1397 سالروز در گذشت استاد باستانى پاريزى است که در دوران دانشجويى خود را به عنوان نخستين ساكنان كوى پر خاطره دانشگاه تهران در امير آباد شمالى آغاز كرد.
دانشجوى نمونه رشته تاريخ كه تا مقطع دكترى تحصيل را در دانشگاه تهران و تقريبا تا پايان عمر به تحقيق و تدريس و نويسندگى پرداخت.
نوجوان ترين روزنامه نگار كرمانى كه قصه ها و نوشته هايش را براى اولين بار در قالب روزنامهاى به نام باستان و مجلهاى به نام نداى پاريز كه خود در زادگاهش منتشر مىكرد و سه مشترک داشت!! به اطلاع علاقمندانش مى رساند
وقتى اولين كتاب خود را با عنوان «پيغمبر دزدان» !! نوشت و بعدها با از پاريز تا پاريس و تأليف بيش از 66 كتاب و صدها مقاله و ترجمه به زبانهاى عربى و فرانسه در روزنامههاى كشور درخشيد ،
همه اديبان و فرهيختگان ناظر بر توان و استعداد خداييش اعتراف و ستاره پر فروغ كرمان را در آسمان ادبيات و تاريخ و شعر و شعور ستودند.
ياد مرحوم استاد باستانى پاريزى و همكارى و همفكرىاش در برگزارى اولين سمينار كرمان شناسى و سلسله برنامههاى فاخر فرهنگى پس از آن را گرامى میداریم و غزل معروف وى را به همه عاشقان كرمان و ايران تقديم باد:
ياد آن شب كه صبا در ره ما گل می ريخت / بر سر ما ز در و بام و هوا گل میريخت
سر به دامان منت بود و ز شاخ گل سرخ
/ بر رخ چون گلت آهسته صبا گل می ريخت
خاطرت هست كه آنشب همه شب تا دم صبح /
شب جدا شاخه جدا باد جدا گل میريخت
نسترن خم شده لعل لب تو می بوسيد
/ خضر ، گويی به لب آب بقا گل می ريخت
زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه كه من
/ مي زدم دست بدان زلف دو تا گل مي ريخت
تو به مه خيره چو خوبان بهشتي و صبا
/ چون عروس چمنت بر سر و پا گل مي ريخت
گيتي آنشب اگر از شادي ما شاد نبود
/ راستي تا سحر از شاخه چرا گل مي ريخت؟
شادي عشرت ما باغ گل افشان شده بود
/ كه بپاي من و تو از همه جا گل مي ريخت
انتهای پیام/مظفر اسكندرىزاده